×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× =text/java src=http://pagerank.pichak.net/rank/icon/?n=37&united.gohardasht.com/div style=display:noneh1a href=http://pichak.net/blogcod/pagerankپیج رنک گوگل/a/h1h1a href=http://pichak.netپیج رنک/a/h1/div
×

آدرس وبلاگ من

united.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hadi gh

وعده پادشاه

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.

از او پرسید: آیا سردت نیست؟

نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت:....


من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:

اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد

یکشنبه 20 آذر 1390 - 9:19:42 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


eshg


سال 3000(نظر ندی نامردی)از دست ندین


یه داستان عاشقانه غمگین


نامه عاشقانه پسر9ساله


بیمارستان و عشق


قیمت معجزه


شیطان


کیک مادربزرگ


دوست مرد بهتراست یا دوست زن؟


دختر فداکار


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

71263 بازدید

37 بازدید امروز

9 بازدید دیروز

58 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements