×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× =text/java src=http://pagerank.pichak.net/rank/icon/?n=37&united.gohardasht.com/div style=display:noneh1a href=http://pichak.net/blogcod/pagerankپیج رنک گوگل/a/h1h1a href=http://pichak.netپیج رنک/a/h1/div
×

آدرس وبلاگ من

united.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hadi gh

داستان عاشقانه

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.

انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی
سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
روز بعد روزنامه ها نوشتند
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه
که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،
یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن
جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت
و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش
رفت تا او زنده بماند
و ایناست عشق واقعی. عشقی زیبا

چهارشنبه 23 آذر 1390 - 9:25:16 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد

آخرین مطالب


eshg


سال 3000(نظر ندی نامردی)از دست ندین


یه داستان عاشقانه غمگین


نامه عاشقانه پسر9ساله


بیمارستان و عشق


قیمت معجزه


شیطان


کیک مادربزرگ


دوست مرد بهتراست یا دوست زن؟


دختر فداکار


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

71295 بازدید

69 بازدید امروز

9 بازدید دیروز

90 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements